الینا الینا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

الینای مامان

مجموعه توریستی عباس آباد

سلام دخترم عید فطر(سه شنبه هفتم مرداد 93)  با خاله معصومه شون رفتیم عباس آباد خیلی خوش گذشت با اصرار شماو آجی ستایش قایق پدالی سوار شدیم (توفیق اجباری ) بعدشم رفتیم دریا و شما کلی با وسایلش بازی کردی و فرداش هم که تعطیل بود رفتیم توسکا چشمه     عکس های قایق پدالی عباس آباد بر خلاف عکسات خیلی شاد بودی تا دوربین رو میبینی  ابروهات تو هم میره حالا عکسای دریا و سرسره بازی و... وقتی صدات کردم که ازت عکس بگیرم چرخ وفلک سوار شدین با اینکه اولین بارت  بود اصلا نترسیدی تاب بازی هم اول...
15 مرداد 1393

ﺩﻛﺘﺮ ﺑﺎﺯﻱ اﻟﻴﻨﺎ ﺑﺎ ﺁﺟﻲ ﻫﺎﺵ

سلام الینا جونم چهارشنبه یکم مرداد 93 بیست وپنجم ماه رمضان بود که خانواده عزیز و خاله ها و دایی جون رو واسه افطار دعوت کردیم شما هم تو آشپزی به مامان کمک کردی  چند تا عکس از گوجه رنده کردنت برا میرزا قاسمی بعد افطار هم با آجی هات تا آخر مهمونی دکتر بازی کردین بازی تون اینطوری بود که میرفتین رو تخت ما می دوییدین موقع پایین  اومدن از تخت مثلا می خوردین زمین بعد آجی ستایش شما رو کشون کشون میاورد مثلا بیمارستان که تو عکس میبینی نوبتی مریض میشدین  البته با سرپرستی ستایش اون تعیین میکرد  کی مریض شه طراح هم خودش بود   قس...
13 مرداد 1393

شب قدر دخملکم

شب بیست ویکم ماه مبارک رمضان خونه عزیز معصومه  ساعت سه صبح وقتی متوجه دوربین شدی صورتت رو با دستات پوشوندی به حق این ماه مبارک و پربرکت رمضان از خدا می خوام عاقبت بخیر بشی آمین   ...
6 مرداد 1393

سومین سفر الینا جونی به مشهد

 هشتم تیر ماه 93  عکس های توی راه الینا جونی از گراز های جنگل گلستان ترسیده واقعا ترسم داره منو آبجی زهرام ترسیده بودیم ولی همچین به روی خودمون  نیاوردیم اینجا آبجی زهرا مثلا شده بود نی نی شما همیشه دوست داری نقش مامانارو بازی کنی یا اینکه آرایشگر باشی و آرایشمون کنی تو این پارک(شیروان) خیلی هیجان داشتی الینا وآجی زهرا مهربونش این چند تا عکس هم از بازی های شما وآجی هات (خاله بازی) خونه خاله مریم وقتی قهر میکنی قایم موشک بازی با مهرسا متاسفانه تو حرم عکسی از شما نداریم من و بابایی صبح زود که شما خ...
30 تير 1393

بابای پوشک

سلام گلم تو این پست می خوام از پوشک گرفتنت برات بگم بالاخره پروژه از پوشک گرفتنت که به نظر خیلی سخت ولی خیلی خیلی آسون بود زود به اتمام رسید چون یه بار بعد دو_ سالگی خواستم از پوشک بگیرمت که موفق نشدم هفته اول بهتر بودی ولی بعدش روز به روز پسرفت می کردی دیگه اتاقی نمونده بود که شما  خیس نکرده بودی هر هفته به امید اینکه بهتر می شی به تلاشم ادامه میدادم  تا یک ماه ولی هیچ نتیجه ای نداشت این هم چند تا عکس از این دورانت که رو صندلی جیشت نشستی   تنها فایدش این بود که دایره کشیدن رو یاد گرفتی چون دوست نداشتی رو صندلی بشینی به بهانه نقاشی می بردمت, دایره و ...
31 خرداد 1393

روزهای بهاری

عکس از بعد از تحویل سال93 سفره هفت سینمون اینجا داشتم ازت فیلم میگرفتم که یه هو رفتی تو اتاق خودت با این کلاه برگشتی جلو من ژست گرفتی   اینم از کشفیات خودته وقتی داشتی خمیر دندون می زدی گفتی مامان ببین منم غافلگیر شدم وکلی خندیدم شدیدا گرمایی هستی دوست داری بدنت رو به جاهای سرد بزنی نی نی که بودی که رو سرامیک مینشستی از وقتی هم که راه افتادی یا شکمت رو میذاری رو پله آشپزخونه(دمر می خوابی) یا رو سرامیک حال یا شکمت رو می چسبونی به دیوار که تو این عکسه با نمک من عاشقتم         ...
30 خرداد 1393