تب آب بازی
دختر عزیزم خاطره ای که امشب میخوام برات
بنویسم تاریخ دقیقش رو نمیدونم ولی فکرمیکنم
مربوط به اواخر فروردین باشه شبی که داشتی
دندون درمی آوردی یادمه یکی دو ساعت بعد
اینکه خوابیدی تب کردی وبیقراری می کردی
بااینکه بهت تب بر داده بودم تبت قطعنمیشد
منم که دیگه نگرانت شده بودم و نمی ـ
دونستم چکار کنم تو یه تشت کوچیک آب
تقریبا ولرم برا پاشویه کردنت ریختم وقتی
آب رو ریختم رو پات از اونجایی که عاشق
آب بازی هستی درد دندونت رو فراموش
کردی شروع کردی به آب بازی وچهرت از
این رو به اون رو شد انگار نه انگار که تب
داشتی
عکس های آب بازی
بعد یک ساعت آب بازی یادمه ساعت حدود
6 صبح بود باگریه بردمت خوابوندمت تمام
شلوار و پوشکت با اون پارچه ای که زیرت
پهن کرده بودم کلا خیس شده بود ولی
اونقدر آب بازی کردی که تبت کاملا قطع
شده بود بعدش راحت خوابیدی به نظر
خودم خاطره جالبی بود امیدوارم شما
هم بزرگ شدی و خوندی خوشت بیاد