نوزده ماهگی
الینا راه رفت
مسافرت نوروزی
سلام دخترم به خاطر قطع تقریبا دو ماهه اینترنت نتونستم وبلاگت رو آپ کنم مختصر ومفید خاطرات این دو ماه رو برات مینویسم سعی میکنم جبران کنم تعطیلات عید مسافرت کوتاه سه روزه به همراه عزیز جون و خانواده ام رفتیم راستی تا یادم نرفته یه عکس از سفره هفت سین خونمون اینجا عکسای مربوط به روز دوم عید دریای نور تو شنها چهار دست و پا به سرعت میرفتی اینکارو خیلی دوست داشتی ومهرسا جان هم که تا بهت میرسید میبوسیدتت داخل پرانتز یه در میون موهاتو میکشید بعد رفتیم روستای لاویج که آب گرم...
نویسنده :
مامان الینا
10:06
تب آب بازی
دختر عزیزم خاطره ای که امشب میخوام برات بنویسم تاریخ دقیقش رو نمیدونم ولی فکرمیکنم مربوط به اواخر فروردین باشه شبی که داشتی دندون درمی آوردی یادمه یکی دو ساعت بعد اینکه خوابیدی تب کردی وبیقراری می کردی بااینکه بهت تب بر داده بودم تبت قطع نمیشد منم که دیگه نگرانت شده بودم و نمی ـ دونستم چکار کنم تو یه تشت کوچیک آب تقریبا ولرم برا پاشویه کردنت ریختم وقتی آب رو ریختم رو پات از اونجایی که عاشق آب بازی هستی درد دندونت رو فراموش کردی شروع کردی به آب بازی وچهرت از این رو به اون رو شد انگار نه انگار که تب ...
نویسنده :
مامان الینا
0:49
عکس های به جای مانده از آخرین ماه 91
تکلم
عزیز دلم سلام کلمه هایی که جدیدا یاد گرفتی(ماه چهاردهم) به ترتیب این سیه: این چیه بله(با حرکت کسره روی ب و ل) : بده بیلا:بیا آبه:آب و شب هجده ام اسفند بود که اولین جمله کوتاهتو گفتی ازخونه عزیز جون مییخواستیم بیایم خونه خودمون لباستو پوشونده بودم وشما پایین نشسته بودی و منتظر بودی بگیرمت بهم گفتی ماما بیلا وقتی شنیدم از خوشحالی ذوق مرگ شدم الینای گلم این تلفن رو خیلی دوست داره وقتی جلوش میذارم گوشی رو بر میداره و به زبون نی نی گونه خودش شروع میکنه به حرف زدن که هیچ کسی جز خودش زبونش ر...
نویسنده :
مامان الینا
13:06